متن روضه امام رضا علیه السلام
شهادت امام رضا علیه السلام_حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین مومنی
امام حسن رو با زهری به شهادت رسوندن به نام هلاهل یا هلائل،یعنی سمُ قَتّال،سمی که به امام حسن خوروندن درون حضرت رو تکه تکه کرد،"اِنَّ السَّمَّ قد قَطَعَه اَمعائَه"ولی امام حسن چند روز کشید به شهادت رسید،نمیدونم زهری که به امام رضا دادن چی بودش؟! چرا؟ صبح این زهر رو به حضرت دادن ظهر حضرت به شهادت رسیدن.ظهر چیه؟اباصلت میگه امام رضا آمد دیدم عبا رو سر کشیده؛چند قدم برمیداره هی رو زمین میشینه بلند میشه؛به من فرمود اباصلت اگر دیدی عبا به سر کشیدم برو فرش حجره رو جمع کن،فرش حجره رو جمع کردم دیدم امام رضا صورت به خاک دست به شکم "یتململ کتململ السلیم" مثل مارگزیده به خودش میپیچه هی صدا میزنه پسرم...جوادم...
خداروشکر...برای چی خداروشکر؟برای اینکه خواهر نبود ببینه که برادر دست به شکمه؛خداروشکر حضرت معصومه قبل از امام رضا به شهادت رسیده بودند؛بی بی جان به خدا بدن داداشتون امام رضا رنگ آفتاب به خودشون ندیده؛به خدا کسی به بدن امام رضا جسارت نکرده؛به خدا کسی پیرهن از تن داداشت درنیاورده؛مردم چه تشییعی از امام رضا کردند؛مردم مردم خوبی بودن؛دلا بسوزه برای اون خواهری که از بالای تل زینبیه داره میبینه...
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه...
او میکشید و...
او خنجر از کین من ناله از دل...
او میبرید و...
والشمر جالس نفس مادرش گرفت
سر را برید و پیش روی خواهرش گرفت...
"اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ"
************************
روضه شهادت امام رضا علیه السلام_حاج میثم مطیعی
اینقدر زهر به بدن مبارکش اثر کرد،اباصلت میگه از منزل تا کاخ مامون ملعون راهی نبود اما پنجاه بار نشست و بلند شد"یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلیم"
وقتی از مدینه می آمد میدونست دیگه برنمیگرده،آخه بی بی ها،زن ها دورشو گرفتند فرمود برای من گریه کنید؛آقا گریه پشت سر مسافر خوب نیست!فرمود:اون مسافری که امید برگشت داره.وارد منزل شد،شیخ صدوق همه ی جریان رو در عیون اخبار الرضا نقل کرده؛اباصلت همه ی درها رو ببند کسی رو راه نده؛همه ی درها رو بستم یه وقت دیدم یه آقازاده وارد منزل شد،"اشبه الناس بالرضا"چقدر شبیه آقامه؛ای آقازاده من همه ی درها رو بسته بودم چطور وارد منزل شدید؟ای اباصلت اون خدایی که من را از مدینه به طوس آورد از در بسته رد میکنهاومد بالای سر بابا،سر بابا رو به دامن گرفت"و ضَمَّه علی صدره"پدر و پسر سینه به هم چسباندند؛
یا امام رضا خودت فرمودی" یابن شبیب ان کنت باکیا لشیئ وابک للحسین"اگر خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن؛اما کربلا کار برعکس شد،پدری آمد بالای سر پسرش؛اول نگاه کرد"بُعداً لقوم قتلوک...علی علی الدنیا بعدک العفا"دلش راضی نشد کنار جوانش نشست خاک ها رو از صورت علی کنار زد،دلش راضی نشد"و وضع خده علی خده"صورت به صورت جوانش گذاشت(آخر روضه هست؟نه!)علی اکبر بابای تو آمد صورت به صورت تو گذاشت نبودی ببینی یه ساعتی عمه جانت آمد گودال قتلگاه؛سری در بدن نداره یه وقت لب ها رو به رگ های بریده گذاشت؛یه وقت صدای یه بانوی قدخمیده بلند شد"بنی...بنی قتلوک...ذبحوک...و من للماء منعوک..."
************************
غارت کردن زنان و فرزندان امام رضا علیه السلام توسط جلودی_حاج میثم مطیعی
آقا در شهر طوس کسی لباسای تو رو به غارت نبرد؛مقنعه ی خواهرت رو به غارت نبرد؛اما مدینه نزدیک بود برای امام رضا و بچه هاش این اتفاق بیفته؛عیون اخبارالرضا روایت کرده،شیخ صدوق:هارون جلودی رو در زمان خلافتش فرستاد مدینه؛دستور داد خانه های آل ابیطالب رو غارت کنه "و اَن یَسلُبَ نسائَهم؛و لا یَدَعَ علی واحدةِِ منهنَّ الا ثوباً واحداً"جلودی زر و زیور زن ها رو غارت کن؛پیراهناشونو بگیر؛فقط یک پوشش براشون باقی بگذار.اومد در خونه ی امام رضا،قبل از اینکه برسه"فلما نظرَ الیه الرضا" وقتی آقا دید جلودی داره میاد"جَعَلَ النِّساء کُلُّهُنَّ فی بیتِِ" زن ها رو برد به اتاقای پشتی خانه "و وَقَفَ علی بابِ البیت" مثل مادرش پشت در ایستاد؛زن ها رو برد اندرونی؛ملعون اومد،صدای نحسش رو بلند کرد"لابدَّ ان اَدخُل البیت،فَاَسلُبَهُنَّ" من باید برم داخل،دستور دارم-کاَنّه داره اجازه میگیره-میخوام زن ها رو غارت کنم.آقا اجازه نداد؛خودم میرم داخل منزل،هر چی زر و زیور دارن برات میارم ولی اجازه نمیدم داخل منزل من بشی؛بالاخره قبول کرد"فَدَخَل ابوالحسن،فلم یَدَع علیهن شیئا"آقا وارد منزل شد،بااحترام لباس ها رو گرفت؛زر و زیور رو گرفت"حتی اَقراطَهن"گوشواره ها رو گرفت،خلخالها رو گرفت؛پیراهن ها رو گرفت،آورد دم در،گفت بیا همش مال تو،چیز دیگه ای نمونده؛
یا امام رضا! جد غریبت نبود؛علمدار کربلا نبود بایسته صدا بزنه خودتون گوشواره ها رو دربیارید...بچه ها خودتون خلخالا رو دربیارید؛آقا ریختن به خیمه ها؛گوش بچه های ابی عبدالله خونی شد،گوشواره ها رو بردن؛ خلخال ها رو بردن؛روضت اینه؟! نه نه...یا امام رضا یه روزیم آمدن در خونه ی بابات علی،گفت خونه رو میسوزونم"فدَعا بالحَطَب"هیزم بیارید؛میخوام خونه رو با اهلش بسوزونم؛مردم تعجب کردن"اِنَّ فیها فاطمَه"شب آخره ها...یازهرا! با یه امیدی اومدیم اینجا! اگه دست خالی بریم برا خودت بده.مردم گفتن در این خانه فاطمه ست"قال و اِن...و رَکَلَ الباب بِرِجلِه"چنان با لگد به در زد...چه کرد؟نمیگم.چه جسارتی کرد؟بماند...خود بی بی فرمود:"حتی انتَثَر قُرطی من اُذُنی"گوشوارم پخش زمین شد؛صدا زدم یا ابتاه...
************************
روضه شهادت امام رضا علیه السلام_حاج حسین سیب سرخی
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی ابنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّّتكَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ كثیرَةً تامَةً زاكیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِكَ
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
*یابن الحسن...یابن الحسن...*
من که اندازه ی دنیا به دلم غم دارم
به جگر داغ تو و داغ محرم دارم
زخم شد پلک تو از گریه برای جدت
من ولی چشم تر از بارش نم نم دارم
این دوماه از کف من رفت و از این غصه فقط
در کفم هست دخیلی که به پرچم دارم
جز خودت هیچ کسی خوب نمیداند که
من چه انسی به غم و خیمه ی ماتم دارم
*دو ماه محرم و صفر چه زود گذشت...چه زود این سفره رو جمع کردند...*
با چه حالی من از این رخت عزا دل بکنم؟!
من که با بزم غمت انس دمادم دارم
وعده ی بعدی ما فاطمیه در کوچه
به دلم داغ از آن سیلی محکم دارم
*شب آخره مادرجانم...*
از لبم دور مکن نام خودت را آقا
من که در زندگیم یاد تو را کم دارم
کربلا میروم اما ز خراسان رضا
باز امشب به سرم شور محرم دارم
*آخه امام رضا خودش بانی روضه ی جدش حسین بود...*
خاک حجره مثل خاک کربلا سوزان نبود
لااقل تا لحظه ی آخر تنت عریان نبود
تازه آقاجان سرت از شاخه ای آویزان نبود
برروی جسمت دگر اثر از سم اسبان نبود
نیزه ای را در گلوی تو فرو کردند؟نه!
یا سر نیزه تنت را زیرو رو کردند...نبود
*آه آه آه حسیییین...*
ز درد بال و پری زد ولی پرش افتاد
میان کوچه عبای مطهرش افتاد
*تا نام کوچه میاد...ناموس دار میفهمه من چی میگم...مادر...مادر...*
ز درد بال و پری زد ولی پرش افتاد
میان کوچه عبای مطهرش افتاد
دوباره کوچه ی باریک و سنگ های زمین
مواظب بود نیفتد که آخرش افتاد
نهاده است به دیوار شانه هایش را
اگر چه تکیه زده باز پیکرش افتاد
بلند شد به سر زانویش زمین نخورد
چه کرده زهر که این بار با سرش افتاد
نشد صدا بزند یک نفس جوادش را
که کار او به نفس های آخرش افتاد
رسید یک طرف حجره و زمین غلطید
درست مادر او سمت دیگرش افتاد
نبود طشت به پیشش ولی یقین دارم
که تکه های جگر در برابرش افتاد
گریست، دامنش از پاره ی جگر پر شد
که یاد خاطره ی گریه آورش افتاد
تمام حجره پر از روضه های محسن بود
همینکه خانه پر از شعله شد درش افتاد
شکسته شد در و یک ضربه میخ را هل داد۲
همینکه محسنش افتاد مادرش افتاد...
رسید کاسه ی آبی،حسین گفت...حسین
دوباره لرزه به لب های مضطرش افتاد
حرامزاده ای آمد به سینه اش پا زد
در آن طرف سر گودال خواهرش افتاد
چه سخت شد اثر بوسه از گلو نگذاشت
که شمر از نفس افتاد،خنجرش افتاد
یکی دوتا نَه،خدایا! دوازده ضربه
میان پنجه سری ماند و حنجرش افتاد
*حسییین...حسییین...
خوش به حال زنان نیشابور،فردا میان زیر بدن این آقا رو میگیرن،هر چقدر میتونند گل میریزند رو بدن امام رضا...لا یوم کیومک یا اباعبدالله...اینجا احترام کردند،همینطوری که احترام به خواهرش معصومه کردند،هر دوتاشون رو احترام کردند،گل آوردند...گریه کردند بر امامشون...من بمیرم برا خواهر اربابم حسین...آخه زینب رو آوردن در بزم شراب...زینب رو سوار بر ناقه ی عریان کردند...رقاصه ها رو گفتند دور ناقه ی زینب همه دف زدند و کف زدند...نبودی آقا کربلا؛عصر عاشورا اسباشون رو نعل تازه زدند،بر بدن عزیز زهرا تازوندند؛بدن آقا سه روز زیر آفتاب گرم کربلا بود؛بنی اسد میگه غروب عاشورا اومدن نزدیک گودال بشن؛ دیدن دور گودال یه سیاهی جمع شده؛نزدیک شدن؛دیدن یه مشت حیوون دارن دور ارباب گریه میکنند...آقاجان کاش ما بودیم برات گریه میکردیم...حسییین*
************************
ذکر مصیبت شهادت آقا ثامن الائمه علیه السلام_صفر94_حاج محمود کریمی
باز دارم به سر هوای ضریح
*کنار ضریح امام رضا اینقده شلوغه نمیشه برسیم به ضریح،اماکسی نیست کنار قبر امام حسن ،کاشکی یک شمع و چراغی سر قبرت بود امام حسن، راست گفت اون مردعرب تو حرم امام رضا علیه السلام،شما غریب ندیدی غریب آقایی هست که سر قبرش یه شمع و چراغ نداره تو خونش محرم نداره*
باز دارم به سر هوای ضریح
دل ما تنگ شد برای ضریح
دوس دارم رها شوم از خود
در میان سرو صدای ضریح
چقدر دل شکستگی خوب است
در حریم پر از دعای ضریح
دستهای پراز تمنایی
میخورد روی حلقه های ضریح
میشود خوب تر خدا را دید
در همان یا رضا رضای ضریح
واجب واجب است بر عاشق
سجده ی شکر عشق پای ضریح
حرم ثامن الحجج رفتم
واقعا واقعا به حج رفتم
اشک با من
سرود غم با تو
نوحه گریه دار و دم با تو
گفتن شعر روضه ها با من
جلوه دادن به محتشم با تو
ناله از دل زدن فقط با من 2
کربلا کربلا کردن دلم با تو
گذری کن دمی به روضه ی ما
چشم با این گدا قدم با تو
دست با من به سر زدن با من
شور این خیمه و علم با تو
روضه خواندن برای تو با من
اشک های دمادمم با تو
روضه خواندی شبی امام غریب
جد ما تشنه بود یابن شبیب
جد ما را سواره ها کشتند2
بین گودال بارها کشتند
جد ما یک نفر ولی اورا
لشگری از هزارها کشتند
اعتبار تمام عالم را
جمع بی اعتبار ها کشتند
چکمه را روی عشق میکوبند
جد مارا شراره ها کشتند
************************
مناجات و دعا_شهادت امام رضا علیه السلام_ ایام زیارت مخصوص_حاج حسن خلج
*السلام علیک یا مولای یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا المرتضی*
دوباره پای من و آستان حضرت تو 2
سر اردت ما و سرای جنت تو
وباز سفره ی لطف تو و عنایت تو
کویر دست منو بارش کرامت تو
*یه مشت گدا اومدن دم خونت امام رضا ..." ایام زیارت مخصوص ، دستای ما خالیه ..." چشمامون پر امیده که مزدمونو آقا میده ..." امام رضا ... امام رضا ...؛ کم کم باید دیگه اماده ی برپایی خیمه های عزا بشیم ..."
میخوام عرض کنم آقا، بیا جان عمه جانت زینب ، تمام این خیمه هایی که به پا میشه زیر این آسمون همه به دست شماست امام رضا ... وقتی هم جمع میشه باز به رای شماست ... امام رضا ... جان عمه ات این خیمه هایی که تو دلای ما زدی بیا جمع نکن ..." بزار این خیمه ها به پا باشه ،بزار ما باز بگیم حسین و گریه کنیم ... حسین ....
لذا وقتی زیر لب زمزمه می کنیم راست بگیم این زمزمه رو ... "ابد والله ما ننسی حسینا" آقا به جون خودت،خودت بهتر از خودم میدونی گرفتاریامو بهتر از خودم میدونی ، حاجتامو بهتر از خودم میدونی،نیازهامو بهتر از خودم میدونی اما امام رضا با هیچ کدوم کار ندارم ،همه ی حرف من اینه آقا " این افسار نوکری منو جلو در خیمه زینب ببند ، دیگه جای دیگه نرم ..." کاری با کسی جز شما نداشته باشم ... امام رضا ... امام رضا ...*
دوباره پای منو ...
(چه خبره الان حرم آقا... ؛دیگه تقدیر ما تو این ایام این بوده که جا بمونیم ..." خدا کنه اربعین دیگه جانمونیم ..." عیبی نداره جاموندنم لذتی داره ..." آخه رقیه ام جا موند ...." (با دلمون که میتونیم بریم حرم) چشم سر رو ببند ، از هر کدوم از صحن ها که دلت میخواد وارد حرم شو ..." چشمت که به گنبدافتاد ،دست راستتو بزار رو سینه ت ..." سرتو خم کن مودب ....
السلام علیک یابن رسول الله
السلام علیک یابن امیرالمومنین
السلام علیک یابن فاطمه سیده النسا العالمین
************************
مناجات و دعا_شهادت امام رضا علیه السلام_ ایام زیارت مخصوص_حاج حسن خلج
*السلام علیک یا مولای یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا*
حس و خیال شعر مرا بیشتر کنید
امشب تمام قافیه ها را خبر کنید
حسی عجیب در بدنم شعله می کشد
آتش دوباره در سخنم شعله می کشد
توصیف عشق و شرح فضایل کجا و من
شاعر شدم فرزدق و دعبل کجا و من
دستم بگیر، دستم بگیر،قافیه سازی کن ای غریب
با ما کمی ،با ما کمی غریب نوازی کن ای غریب
*ایام زیارتی مخصوص امام رضاست؛خیلا الان حرمش دارن ناله می زنن... یه جوری با امام رضا امشب خلوت کن بگو آقا :*
دستم بگیر،دستم بگیر،قافیه سازی کن ای غریب
با ما کمی،با ما کمی غریب نوازی کن ای غریب
غریب الغربا ... ببین غربا اومدن ،غریب اومدیم ،غیر تو کسی رو نداریم آقاجانم ... بسیار درست فرمودن میخوایم دو ماه دربه در پرچما باشیم ،دو ماه میخوایم در به در این سیاهیا باشیم ... حالا بگو یه حال خوشی به ما بده، یه کم به ما اشک بده ... عجب دربه دری خوبی ... ما رو به سر وسامون رسوند ... کجا بریم بهتر از این در خونه ... کجا بریم غیر این در خونه بگیم حسین .... امام رضا جانم ... آقا جانم ...
دستم بگیر دستم بگیر،قافیه سازی کن ای غریب
با ما کمی با ما کمی غریب نوازی کن ای غریب
پای مرا به دام حریمت کشیده ای
ما را میان این همه آهو خریده ای ...
*یا ضامن آهو ...*
دست مرا بگیر امام غریب ها
تنها تویی امید تمام غریب ها
*با گریه حرف میزنم،بغض گلومو گرفته هق هق می کنم،میدونم با شما نباید اینطور حرف بزنم ...،درست نموتونم کلمات و بیان کنم ...*
با گریه ... آقا ... حرف میزنم ...
اما ... مرا ببخش ...
آقا تو را به حضرت زهرا ... مرا ببخش ...
************************
مناجات و روضه جانسوز_ویژه شب جمعه ایام ولادت آقا و مولا علی ابن موسی الرضا علیه السلام_استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
شب جمعه ست با امام رضا(ع) بریم کربلای معلی،کربلایی که امام صادق علیه السلام فرمود:مادرم فاطمه حاضر میشه،نزد زوار قبر جد بزرگوارم حسین ....،اولین کاری که مادرم میکنه اینه : "فتستغفر لهم ذنوبهم" مادرم برا گنه کارا،اونایی که زائر حسینن،استغفار می کنه،امشب فاطمه مادرش کربلاست ..." وقتی دعبل آمد محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود شنیدم برا جد غریب ما مرثیه گفتی؟عرض کرد بله یابن رسول الله" فرمود قدری تامل کن،قبل از اینکه دعبل قصیدش رو بخونه،میگه دیدم امام رضا بلند شد،پارچه ای بین ما و محارم زد" دستور داد زن ها اومدن پشت پارچه، همه قصیده ی من دعبل رو بشنون،بعد به من فرمود "ارثل الحسین" حالا قصیدت رو برا جد غریبم بخون، دعبل قصیده رو اینجور شروع کرد:
***
افاطم لو خلت الحسین مجدلا ....
*به بهانه ی امام رضا بریم زیارت کربلا*
افاطم لو خلت الحسین مجدلا ....
وقد مات عطشانا بشط فرات ....
*یعنی بی بی جان حسینتو بین دو نهر آب ، با لب تشنه سر از بدنش جدا کردن ...." آماده ای یا نه؟!! میدونی امام رضا با این شعر چه کرد دعبل خزاعی میگه قصیدم هنوز توم نشده بود *وبكَاء رضا بُكَاءً شَدِیداً* دیدم امام رضا به شدت داره گریه میکنه .... واتامی علیهم مَرَّتَیْن"ِ اونقدر گریه کرد دو مرتبه از حال رفت الله اکبر ...
***
شنیدم صدای ناله زن ها روز پشت پرده "و علی سراخ من وراء السطح" زنها لطمه به صورت میزدن،آماده ای یا نه ..."
اگر این است تاثیر شنیدن
آخ ..شنیدن کی بود مانند دیدن ....
امان از آون ساعتی که دختر امیرالمومنین عقیله بنی هاشم بالای بلندی داشت میدید ، عزیز فاطمه رو محاصره کردن ، هر کی با هر چی دستشه داره پسر فاطمه رو میزنه ، چه کرد دختر علی؟!! دست روی سر گذاشت، شنیدن هی می گه: "یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ" ،اما دیدن لحن مناجات زینب عوض شد... هی زمین میخوره،هی بلند میشه میگه وا حسینا ....." اخه دید:«و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه ....» هر جا نشستی ناله بزن .... یا حسین
************************
مناجات و روضه_میلاد امام رضا علیه السلام_حجت الاسلام میرزامحمدی
دلم بود به یاد تو مدینه الرضا رضا
زیارتت به دین من زیارت خدا رضا
منم که بین طوطیان گرم ترانه ی توام
کبوتری شکسته پر در آشیانه ی توام
***
*رسید نیشابور یه پیرمرد سلمانی به محضر آقا معرفی شد مشغول اصلاح موی سر و صورت امام، هنوز کارش تموم نشده بود امام رضا یه نظری کردند سنگ سلمانی مبدل به طلا شد. عرضه داشت یابن رسول الله من از شما طلا نمیخوام افتخار نوکریه شما رو پیدا کردم حضرت فرمود این و از ما قبول کن هر خواسته ای هم که داشته باشی ما اجابت میکنیم عرضه داشت یا ابالحسن من از مرگم میترسم تنها خواستم اینه دم جون دادن شمارو زیارت کنم لحظه مردن شما قدم رنجه کنید بالای سرم حاضر بشید، یا امام رضا ماهم حاجتمون همینه، یک سال از اقامت امام رضا تو خراسان گذشت یه روز تو مجلس مامون نشسته بود خیره خیره به سمت نیشابور نگاه کرد از مجلس غایب شد به قدرت امامت رفت و برگشت پرسیدند کجا رفتی آقا فرمود ما به اون پیرمرد سلمانی قول داده بودیم الان لحظه احتضارش بود رفتیم بالاسرش سرش رو به دامن گرفتیم*
***
مرغ بی بال و پرم یا سیدی
من گدای این درم یا سیدی
تو که آهو را ضمانت میکنی
کی فراموش این غلامت میکنی
ای ولایت شرط ایمان همه
رد مکن مارا به جان فاطمه
هر که نام او برد در محضرت
دست خالی برنگردد از درت
************************
مدح و روضه_علی ابن موسی الرضا _ حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج منصور ارضی
وقتی که آوردند قرآن را به مشهد
جان را به تن دادند جانان را به مشهد
شد پایتخت حاجت عالم، خراسان
یعنی که باید برد تهران را به مشهد ...
معروف کرده ظرف را مظروف، یعنی
دادند در واقع خراسان را به مشهد
شد مرکز ایران برای ما خراسان
وقتی که آوردند سلطان را به مشهد
تا یوسف اصلی دوران را ببیند
ازسمت قم بردند کنعان را به مشهد
اینگونه مِنّا گشته زیرا می شناسند
درعالم لاهوت سلمان را به مشهد
تا اینکه گوهرشاد بر صحنش بنازد
بعد از نجف دادند ایوان را به مشهد
در کربلا دادند درد عاشقی را
اما فرستادند درمان را به مشهد
*یا امام رضا ....*
در هر دو عالم اهل معنی می شناسند
در اصل کل خاک ایران را به مشهد
*یا امام رضا ... *
دل سلامت میکند اما جوابش میکنی
اصلااین دیوانه را آدم حسابش میکنی؟2
*ای آقا ... *
گاه میخوانی به خویش وگاه میرانی زخود
هم عطایش میکنی و هم عذابش میکنی
*اجازه بدید از در خونه مادرش جای دیگه نرم،حیف پیش امام رضا بیای صحبت مادرش رو نکنی ،مادر ... مادر خیلی عزیز ...نمیدونم شماها مادر دارید یا نه؟ مادر خیلی عزیزه، مخصوصا مادر سادات باشه، یه چیزی بگم زود رد بشم، طوری این آیینه رو خرد کردن ... نمیدونستن هر تیکه ای میشه آیینه ... اول زدن دستاش کار نکنه ... اول زدن صورتش رو بریزن بهم ... بعد زدن بازو و دستاش کار نکنه ، بعد طوری زدن زدن نفسش دیگه بالا نیاد ... ولی دیدن تو اون حال باز میگه علی ... علی ... مظلوم علی ...*یا زهرا ....
************************
روضه_ علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ
*چشم سر و ببند ، گنبد طلاشو ببین ...*
ءَأَدْخُلُ یا الله، ءَأَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ، ءَأَدْخُلُ یا ملائكة الله ...
*از باب قبله مشرف شو ... عتبه رو ببوس ...*
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ اللهم اغفرلی و اتوب علیه انک انت تواب الرحیم" پله ی اول پله ی دوم ،سوم ...
من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج
( مرغ بی بال و پرم یا سیدی
من گدای این درم یا سیدی ... ) 2
تو که آهو را ضمانت می کنی
کی فراموش این غلامت می کنی
*سلمانیه ، موهاشو اصلاح کرد ، هنوز کارش تموم نشده ؛ یه تصرفی کرد سنگ و قیچی سلمونیه طلا شد ... "
یعنی هنوز کارش تموم نشده مزدش رو داد ... یا امام رضا ماه رجبی تموم نشده بده ما بریم آقا ... امید ندارم تا ماه رمضونت زنده بمونم ، امید ندارم صحیح و سالم عملم رو نگه دارم ... سلمونیه عجب معرفتی داشت" عرض کرد آقاجان من که طلا نمیخوام ! حضرت فرمود این رو قبول کن هر چی ام بخوای قبوله ... به بعضی نقل ها داره ما آگه چیزی بدیم پس نمیگیریم ... آقاجان ما هم از بچگی دلمون رو به تو دادیم، نزار پس بگیریم ؛سلمونیه گفت آقاجان ، من از مردنم می ترسم ؛ میشه خواهش کنم قدم رنجه کنی بیای بالاسرم؟!! الله اکبر ... سلمونیه فقط یه احسان در حق امام رضا کرد ،حضرت رضا جواب احسانشو اینجوری داد ،حالا آگه من و تو گریه کنیم به مصیبتش که فرمود این احسان به ما اهل بیته، در جواب این احسان چه جوری جبران میکنه؟!! گریه هاتو امشب کف دستت بگیر ،بگو یا امام رضا تو امانت دار خوبی هستی ،اینا رو امانت نزد خودت نگه دار ..." حضرت آمدن،یک سال از این قضیه ی سلمونیه گذشت تو مجلس مامون نشسته بود،یه مرتبه بلند شدن،از جلسه خارج شدن،به قدرت امامت رفتن و برگشتن،خود مامون پرسید کجا رفتید؟فرمود ما به اون سلمونیه تو نیشابور قول داده بودیم،الان لحظه ی جون دادنش بود ،ما سرشو به دامن گرفتیم" یا علی ابن موسی الرضا مددی آقا ...
"السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالبکَاةِ عَلَیْهِ سلام بر اون آقایی که وقت رفتن از مدینه اهلبیتش و جمع کرد،فرمود پشت سر من گریه کنید،این مسافر دیگه بر نمیگرده ... (آماده ای یا نه؟!)
وقت رفتن زشهر پیغمبر
گفت باید به غربتم گریید
دیگر این شهر را نمی بینم
بر غم بی نهایتم گریید
گریه بر من رواست،معصومه
این مسافر که بر نمی گردد
دیدن قبر مادرم زهرا
روزی من دگر نمی گردد ...
رفت و قسمت نشد که این خواهر
همسفر با برادرش باشد ...
رفت و قسمت نشد که برگردد
زائر قبر مادرش باشد ...
رفت و دور از مزار پیغمبر
در غریبی ز زهر کین جان داد ...
رفت و دور از ....
*خوب شد این خواهر جون دادن داداشش رو ندید ...*
رفت و دور از مزار پیغمبر
در غریبی ز زهر کین جان داد ...
کنج حجره به خویش می پیچید
همچو مادر به روی خاک افتاد ...
اثر زهر کینه کاری بود
صورتش شد کبود واویلا
ذکر پایانیش در این عالم
لب خشکیده بود .... یا زهرا ....
*من نقل محدث قمی رو بگم"
ایشون فرمود : امام رضا رم شب دفن کردن ، تازه عروسای نوقان داشتن میرفتن خونه ی شوهر ، اون موقع هم رسم بود چندتا خانواده جمع میشدن ، برا این که هزینه ها کمتر بشه ، چند تا عروسی رو با هم برگزار میکردن تو یه مجلس ، عروسو دارن میبرن ، طایفه ها و فامیلا دنبال عروسای نوقان شادی کنان دارن میرن ، یه وقت دیدن یه بدنی رو غریبانه دارن میبرن تشیع کنن ، الله اکبر ، بعضی ها چه معرفتی به امام داشتن ، بدن امام هم میتونه ابزار هدایت باشه ، تازه عروس ها به شوهراشون گفتن مهریه هامون حلالتون ، اجازه بدید ما بریم این بدن فرزند زهرا رو دفن کنیم ... هر چی گل آورده بودن ، هر چی هدیه برا عروس ها آورده بودن ، ریختن رو بدن امام رضا ..." ای ... درستشم همینه ، بدن پسر زهرا باید گل باران بشه ...؛ اما « لا یوم کیومک یا اباعبدالله» تیراندازا ، شمشیرزنا ، سنگ اندازا ، همه آمدن ... انقده بر این بدن جسارت کردن ...*حسین ....
************************
حکایت_جوان گستاخ و امام رضا علیه (ع)_گریز حضرت عباس(ع)_حمید علیمی
میگه: گوشه ی صحن دیدم هر شب میاد وایمیسه ، بی ادبی میكنه به امام رضا ، خادم بود ؛ می گفت: گفتم اومدم برم جلو وایستم ببینم چی می خواد بگه؟ امام رضا باهاش چیكار میكنه ؟ میگه شب اول اومد هرچی لایق خودش بود به حضرت جسارت كرد ، شب دوم اومد همین طور ، شب سوم لابه لا جسارت هاش ، یه دفعه دیدم سیاه شد افتاد زمین با صورت ، هیچ كس دورش نبود ، خورد زمین ، مردم دورش جمع شدن بردنش بیرون ، رو كردم به گنبد گفتم : یا امام رضا من می خوام بدونم چرا ؟ شب امام رضا به خوابم اومد ، فرمود : من اباالرئوفم ، مهربونم و بابای مهربونم . شب اول و دوم اومد به خودم جسارت كرد ، اما شب سوم لابه لای جسارت هاش یهو به عموم اباالفضل توهین كرد ، ما اهلبیت به عمو جانمون حساسیم ...
یا اباالفضل ... تو رو به اوم موقعی كه حسین رسید بالا سرت ، تو رو به اون موقعی كه اباعبدالله صدا زد بلند شو كمرم شكست ...بلند ناله بزن یا حسین...
************************
ذکر توسل _حضرت زهرا سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام _ حاج احمد واعظی
من از جام ولایت مست مستم
امیدم را به این میخانه بستم
رضا جان ای فروغ آسمان ها
زمین بوس تو از روز الستم
امام رضا ... امام رضا ... امام رضا ...
تو خورشید همه خورشید هایی
ولی من ذره ای ناچیز و پستم
*این سه تا رو ادعا میکنم ،میگم،هستم*
فقیرم،دردمندم،مستمندم،
چه گویم بیش از این اینم که هستم...
*آقا جان ... آقا جان ....*
به جان مادر شرمنده ام من ....
*چرا؟؟*
نمک خوردم....نمکدان را شکستم ....
*خدا رحمت کنه همه علما و گذشتگان رو ، محروم آشیخ عباس حجتی میفرمود،از علمای بزرگ مشهد بود،وقتی به اینجای شعر رسیدم،یه وقت دیدم بلند شد گفت چی خوندی؟،یه بار دیگه بگو... دیگه اینطوری شعر نخون...،بگو ما نمکدون نشکستیم،ما نمکدون های امام رضا رو ،رو چشمامون گذاشتیم.... میدونی کیا نمکدون شکستن....؟ یه وقت عمامه رو از سر برداشت ، داد زد....اونایی نمکدون شکستن که تو کوچه اومدن، جلو راه بی بی رو گرفتن ...*
************************
ذکر توسل امام رضا علیه السلام _ ایام فاطمیه _ حجت الاسلام میرزامحمدی
السَّلَامُ علیک یا ابالحسن یا علی ابْنِ موسی ایها الرِّضَا یابن رَسُولَ اللَّهِ
مرغ بی بال و پرم یا سیدی
من گدای این درم یا سیدی
تو که آهو را ضمانت میکنی
کی فراموش این غلامت میکنی
*فرمود هر کی به زیارتم بیاد ، سه جا به دیدنش میام "اذا تطایرة الکتب یمینا و شمالا" روزی که نامه اعمالمونو به ما میدن ،"و عند الصراط و عند المیزان" از پل صراط که میخوای ردشی امام رضا ردت میکنه.....
غرق در دریای عصیانم رضا
*اعتراف کنیم اول*
غرق در دریای عصیانم رضا
جز تو را ناجی نمیدانم رضا
ای ولایت شرط ایمان همه
رد مکن ما را به جان فاطمه
*امشب از مادرش بخواه*
هر که نام او برد در محضرت
دست خالی برنگردد از درت
مادر ..... مادر .....
*علامّه طباطبایی مشرف میشدند ، یه جوونی جلو ایشونو گرفت با حال نزار ، دست خالی گریه کنان گفت ، چی بگم به این آقا که ردم نکنه...فرمود: این آقا رو به جان مادرش فاطمه قسم بده...اینا میدونستن این خانواده چقدر به مادر علاقه مندن....
مادر.....مادر.....
آماده ای چند قطره اشک برا بی بی دو عالم بریزی؟!!
اشک بر زهرا حیاتم میدهد
از غم دوزخ نجاتم میدهد
اشک بر زهرا برد دل را بقیع
می کشاند رشته ام را تا بقیع
اشک بر زهرا به هر کس شد عطا
آشتی کردست بی شک با خدا
*آماده ای بریم مدینه یا نه؟*
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمیزند
*جمله ی آخر ، فیض آمادست*
بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت
آخه مادر ، کسی مقابل دختر نمیزند...
یا زهرا...
************************
متن روضه ی امام رضا علیه السلام- حاج سعید حدادیان
بسم الله الرحمن الرحیم، یا رحمن و یا رحیم
یا ارحم الراحمین،یا خیر الغافرین یا اله المطیعین یا اله العاصین
كی ام من بنده ی دربار سلطان ِ خراسانم
تعجب نیست در این بندگی خوانند سلطانم
نهادم از سعادت دست در دامن مولایی
كه تاج سلطنت در كوی او ریزد زدامانم
ندارم باك از محشر، ندارم باك از میزان
كه كامل با تولای رضا گردیده ایمانم
تمام عمر دور ِ قبر او گشتم به امیدی
كه وقت مرگ لبخندی زند بر چشم گریانم
*امام رضا نگاهی كرد،سنگ ِ سلمانی طلا شد،اون پیر مرد گریه كرد؛گفت:آقا جان طلا به چه كار من میاد،پام لب ِ گوره،یه چیزی بده كه به كارم بیاد. چی می خوای؟آقا جان قول میدی دم جون دادن بیای؟آقا فرمود:آره میام. به خودش قسم رفت بالینش. شب آخر ِ،بگو:آقا جان میای؟فدات بشم،قربونت برم،جانم رضا*
نماز و روزه و حج و زكات ِ من به جای خود
رضا را گر امام خود ندانم نامسلمانم
اگر اشكی در این دارالولایه ریزد از چشمم
شرار ِ خشم دوزخ را به جای خویش بنشانم
*از مركب پیاده شد،نرسیده به مَرو، تعجب كردن، پشت سر ِآقا راه افتادن،نزدیك ِ یه خانه ای دیدن از خانه صدای شیون میآد،در و باز كردن تابوت رو آوردن بیرون،چشمشون به هیبت و صولت رضوی افتاد همین طور موندن،حضرت اشاره كرد تابوت رو گذاشتن زمین،آمد بالا سر ِ تابوت دعاش كرد، فرمود: دیگه خوشبحالت غم و غصه و ترس تموم شد، طوبی لك، دور و بری ها اومدند گفتند:آقا جان والله قسم تا حالا اینجا نیومده بودیم،این كیه؟ فرمود:هرجای عالم عاشقی داشته باشیم،می شناسیمش، این خاطر خواه ما بوده.*
*یكی از خدام میگه:یكی از دخترهام پنج، شش ساله گی مریض شد، تو بستر افتاد ، وقتی دكترها جوابش كردند غذا نمی خورد، یه روز خانمم از اتاق اومد بیرون داد زد فلانی تموم شد مُرد، بی اختیار داد زدم:این خبرها نیست، مگه نمی دونید من نوكر كی ام؟ برو لباس ِ خادمی ِ من رو بیار، من جوان بودم بابام تا از دستم ناراحت می شد،می گفت: الان لباس خادمیم رو می پوشم میرم حرم، به امام رضا میگم،به پاش می افتادم، می گفتم:نه،نرو،غلط كردم. لباس رو پوشیدم اومدم حرم خدایا یه طور شه من رو خادم ها نبینند، رفتم صحن عتیق رو برو پنجره فولاد، اون انتها نشستم. آی اونایی كه فردا لباس مشكی تون رو در میارید،آی اونایی كه دنبال امضای ِ قبولی ِ دست شكسته ی مدینه اید. رو كردم به طرف مضجع شریف رضوی،عرضه داشتم آقا جان : اگه نوكری و خادمیم قبول نشده تا حالا، این لباس رو بذارم و برم؟ آقا جان، مال من قبول نشده،بابام كه نوكر شما بود،بابا بزرگم هم خادم شما بوده، اینها اون زمانی كه خدمت سخت بود،اینجا نظافت می كردند و جارو كش بودند،آقا یه وعده ای به خانمم كردم، آقا جان جان جوادت آبرو داری كن، از شما خرج كردم تو خونه،روی برگشتن هم ندارم، آخه خدام میگن: میری پیش امام رضا دو تا قسم رد خور نداره،یكی جان ِ جوادش ِ،یكی جان ِ مادر پهلو شكسته اش ِ،ساعتی حرف ها زدم با امام رضا؛برگشتم نزدیك خونه دیدم زنم بیرون ایستاده داره لبخند میزنه،گریه ام گرفت،گفتم:دیگه اینم با این داغ دیوانه شد،عقلش رو از دست داد، برم دادی بزنم،شُكی وارد بشه،یه ذره حالش جا بیاد،مردم رو خبر كنم بیان شییع جنازه،رسیدم داد زدم چه خبر شده زن؟ بچه مون مرده،خدا كه عیاذ بالله نمرده؟گفت:چی داری میگی؟ به من بگو:به امام رضا چی گفتی؟ تو كه رفتی ساعتی گذشت، یه دفعه بچه منو صدا زد،مادر بیا،دیدم تو بستر نشسته، گفت:آب می خوام،غذا می خوام، چی گفتی به امام رضا؟ این لباست رو در بیار روی چشمم بذارم*
*حضرت زینب برگشت مدینه اومد كنار قبر مادر گفت:مادر سوغاتی آوردم،دل شب اومده، هیچ كی هم نیست،یه ساروق بسته رو باز كرد،یه پیراهن سوراخ سوراخ، جای خون روی ِ پیراهن،انداخت روی قبر مادر،گفت:مادر تا شام رفتم،آخرش پیراهن حسینم رو پس گرفتم.*
شود آغاز شعر با مهدی
السلام علیك یا مهدی
شوق دیدار آسمان داریم
اُنس با صاحب الزمان داریم
شب غربت، شب رضاست بیا
مادرت صاحب ِ عزاست بیا
تو بیا تا عزا صفا گیرد
همه جا بوی ِ كربلا گیرد
بیست میلیون نفر در آن حائر
همه در اربعین شده زائر
سیل مردم چقدر زیبا بود
كربلا نه بگو كه دریا بود
آه انگار مرگ نزدیك است
آخر شب بقیع تاریك است
***
ای كاش شبیه اربعین امسال
راه حرم فاطمه هم باز شود
***
*امام رضا فرمود:اگه دیدی عبا روی سرم بود،دیگه با من حرف نزن،یكی این بود كرامت رضوی رو فرمودند،یكی هم برای تقیه ی رضوی، آقا فرمود:با من حرف نزن تا فردا برا اباصلت بد نشه،چون همه دارن نگاه میكنن ببینند این زهر چه میكنه،امام رضا مینشت زمین میگفت:آه جگرم،پا میشد،می نشست،نوشتن حدود پنجاه بار نشست ایستاد،آه جیگرم،گاهی هم میگفت:آه پسرم،رسید رو انداز رو كنار زد،پیراهن ِ مبارك رو بالا زد، رو شكم رو گذاشت رو خاك،مثل مار گزیده دور خودش می گردید،یه دفعه دید آقازاده اش اومد، خوب ِ هر بابایی داره جون میده،پسرش بیاد بالینش*
*امشب برات یه روضه بخونم: رقیه شام غریبان دید زین العابدین خیلی میسوزه،هی میگه:بابا نشد بیام سرت رو به دامن بگیرم،سرت رو از كربلا بردن،اینقدر میام تا سرت به من برسه. آقا جواد الائمه چشمای بابا روبست،قاعده اینه چشم های شهید یا میّت رو می بندند،اما بمیرم سر امام حسین از گودال بالا اومد چشم ها باز بود، روی نیزه چشم ها باز بود، تو طشت طلا رفت چشم ها باز بود،تا رسید به دختر،با دست های كوچیكش چشم های بابا رو بست،آخه توی خرابه،زینب و زین العابدین دست بسته بودند، گفت:بابا حق یه داداشم رو ادا كردم، میخوام حق یه داداش دیگه ام رو هم ادا كنم،بابا من دیدم می خواستی داداش علی اصغرم رو ببوسی،هنوز لبت به لباش نرسیده،خون گلوش فواره زد،خیلی دلم برات سوخت،با خودم گفتم:بالاخره به جای داداش علی اصغرم لبات رو می بوسم،بابا من دیدم چوب به لبت زدن،بذار لبات رو ببوسم،حسین...... دختر سه ساله گوشه ی خرابه جون داد، ارث زیاد از مادر برده، صورت كبوده،استخوان ها از روی ناقه افتاده آسیب دیده، شب آخری بریم در خونه ی مادر، كجا شمارو ببرم؟آتیش سوزی كه نمیشه،كوچه هم كه بد جوری زدن، من چی بگم، همین قدر بگم: جفت دست ها،استخوان ها خورد شده،نمیتونست بخوابه،استخوان پهلو آسیب دیده، سینه آسیب دیده، اگه بخوای بخوابی باید صورت رو بالش بذاری،میگن:گوشواره گوش بی بی بوده،میگن:گوشوار ها تو صورت شكست،خدا كنه دروغ باشه، خوابش نمی برد شب ها از درد پهلو،سینه،بازو،صورت، از درد علی خواب نداشت،تا یه روز حسین وارد شد ،دید مادر خوابیده،روش رو كرد به در حجره دیده حسن اومد،یه نگاه كرد گفت: داداش خدا صبرت بده،دیگه تموم شد،مادرمون از دنیا رفت،یا زهرا.... یا حسین....*
************************
متن روضه ی امام رضا علیه السلام- حسین سیب سرخی
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
***
خاک حجره مثل خاک کربلا سوزان نبود
لااقل تا لحظه ی آخر تنت عریان نبود
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظرراه می روی !؟
مانند مادرت چقدر راه می روی !
خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟
درکوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
*نمی دونم با این بیت دل شما كجا میره، نمی دونم شما الان ذهنتون كجا میره،یكی مدینه میره،یكی گودال میره،یكی میره پهلو عمه جانش زینب،یكی میره مجلس ِ شام، نمیدونم حقش رو ادا می كنی یانه؟*
مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی...
نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی
اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکروخیال گندم ری را به سر نداشت
اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
ای حسین....
*فردا مردم نیشابور خیلی با احترام آقا رو تشییع می كنند،آقا بمیرم برات امام رضا،آقا جان شما رو كفن كردن،رو تابوت شما گل ریختن،با احترام بردن، لایوم كیومك یا اباعبدالله، آقا نبودی جدت حسین رو غروب عاشورا،اسباشون رو نعل تازه زدن،بر بدن حسین تاختند،نبودی ببینی غروب عاشورا جلوی زن و بچه اش،لباساش رو كندن، آقا نبودی ببینی شمر نامرد نشسته بود رو سینه ی حسین، خانم زینب بالای گودال ایستاده، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،حسین...*
ای تشنه لب حسین جان
ای بی كفن حسین جان
************************
متن روضه ی امام رضا علیه السلام-حاج مهدی اكبری
اللهم صل علی فاطمه و ابیها، و امّها و بعلها و بنیها و بنتیها ، و سرالمستودع فیها و صل علی العباس بعدد ما احاط به علمک. السلام علی المهدی (عجل الله تعال فرجه الشریف.)
اگر بناست كه لطف كسی به ما برسد
خدا كند فقط از جانب شما برسد
نخواه منت ِ بیگانه گردنم باشد
آخه زشت ِ منی كه دَم از شماها میزنم، جای دیگه دستم رو دراز كنم،تو خوبی، به بدی ِ من نگاه نكن،امشب بیا جان مادرت زهرا درهم بخر،بد و خوب رو جدا نكن یا امام رضا،اسم مادرت رو آوردم یا امام رضا.
نخواه منت ِ بیگانه گردنم باشد
خوش است خیر همیشه از آشنا برسد
حوائج ِ دل ِ خود را به دست آورده است
به پای بوسی ِ سلطان اگر گدا برسد
میری مشهد برو كنار ضریح، دلت رو بده به امام رضا، بگو: آقا، جان ِ جوادت، این همه راه اومدم،بعضی ها میگن:از همون دورم سلام بدی درست ِ،آره درست ِ، ولی وقتی ضریح رو میگیری انگار امام رضا رو بغل كردی،یه صفای دیگه ای داری،وقتی سر روی ضریح میذاری،انگار سرت رو روی سینه ی امام رضا گذاشتی،حس می كنی آقا حرف هات رو راحت تر میشنوه
در این شلوغی ِ دور ضریح جا دارد
شبی اگر به من ِ بی پناه جا برسد
شما دعا كن اگر عمر من كفاف نداد
جنازه ام شب جمعه به كربلا برسد
یا ضامن آهو رضا،یا ضامن آهو رضا...
***
وقتی تابوت ِ آقا رو آوردند،زن های نوغان به شوهرهاشون گفتند:ما مهریه هامون رو می بخشیم،فقط اجازه بدید بریم تشییع جنازه ی پسر فاطمه،آقامون نباید غریب بمونه،شاخه های گل آوردند روی تابوت امام رضا ریختند،جوری كه وقتی می خواستند بدن رو دفن كنند،گلها رو كنار می زدند تا بدن آقا رو از توی ِ تابوت دربیارن. "من كه می دونم دلت كجاست"یه خانمی نیزه شكسته هارو كنار زد،شمشیر شكسته ها رو كنار زد،یه بدنی هست كه سر نداره.تا زینب اومد یكی یكی نیزه هارو از توی بدن در آورد،آه از این بدن ِ پاره پاره،رو به مدینه ایستاد، اللهم تقبل منا هذا القربان، خدا این قربانی رو از آل پیغمبر قبول كن،سه روز بعد از ازدواج زینب،فضه میگه:رفتم خونه ی بی بی،تازه عروس،دیدم خانم یه گوشه نشسته داره گریه میكنه،گفتم:دورت بگردم چرا داری گریه میكنی؟فرمود:سه روز ِ حسینم رو ندیدم،دلم برا داداشم پر میكشه،گفتم خانم جان غصه نخور،الان خودم میرم دنبال آقا میآرمش، اومد دنبال حسین،دید امام حسین توی بازار سرش رو پایین انداخته یه چیزی زیر لب میگه، تا اومد نزدیك شد دید زیر لب هی میگه:زینب،زینب،زینب. گفت:آقا كجایی كه زینب دلش برات پر میزنه، اومدن سمت خونه ی بی بی تا وارد شدن،دیدن خانم زینب خوابش برده،آفتاب روی صورت بی بی افتاده،ابی عبدالله اومد ایستاد عباش رو باز كرد،جلوی نور ِ خورشید رو گرفت،یه دفعه خانم زینب از خواب بلند شد،گفت:داداش الان سه روز ِ، هر روز خونه رو آب و جارو میكنم،هی میگم:الان حسین میآْد؛ حتماً دلش برام تنگ شده،الان حسین میآد،داداش نیومدی؟ داشتم دق می كردم،چرا توی آفتاب ایستادی حسین؟ زینب جان دیدم آفتاب صورتت رو اذیت میكنه،خواستم جلوی حرارتش رو بگیرم.داداش رو بغل كرد،گفت:داداش بتونم ای كاش برات جبران كنم. وقتی نیزه شكسته ها رو از بدن بیرون كشید اومد با چادر روی بدن بندازه آفتاب به بدن نتاب ِ،حروم زاده ها با كعب ِ نی و تازیانه ریختند سر ِ زینب، ای حسین.....
************************
متن روضه ی امام رضا علیه السلام-حاج محمد رضا طاهری
عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است
به چشمهمزدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امشب رو به پایان است
به این فراق بگرییم و یا به دوری ِتو
بگو چه كار كنم درد و غم فراوان است
از این لباس جدا گشتن آنقدر سخت است
که در برابر این هجر، مرگ آسان است
مرا حلال کن آقا که باز زندهام و
هنوز در تن من بین روضهها جان است
محرم و صفر ما تمام میشود و
همیشه ابر نگاه تو غرق باران است
*آقامون فرمود: یا جدّا شب و روز برات گریه میكنم*
تو فاطمیهات این روزها شروع شده
*روز دوشنبه ای بوده آقا رسول خدا از دنیا رفت ،بی بی زینب كبری می فرمایند:روز دوشنبه اومدند در خونه ی مارو آتیش زدند. یعنی هنوز بدن رو زمین بود،نذاشتند بدن رو دفن كنند.*
تو فاطمیهات این روزها شروع شده
دلت شبیه دل مادرت پریشان است
همیشه کرب و بلاییم ما ولی امشب
کبوتر دلمان مقصدش خراسان است
شاعر:محمد علی بیابانی
یا امام رضا، یا امام رضا، یا امام رضا مولا...
*اول برو حرمش بعد برات روضه بخونم*
قربون كبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و كرمت امام رضا
شنیدم سجیتكم الكرم امام رضاست
شما رو رها كنم كجا برم امام رضا
یا امام رضا، یا امام رضا، یا امام رضا مولا...
***
میان كوچه عبای مطهرش افتاد
*فرمود:اباصلت دارم وارد كاخ مأمون میشم،موقع برگشت اگه دیدی عبام رو روی سر انداختم ، بدون او به مقصدش رسیده، كار منم از كار گذشته، همه چیز و می دونه امام رضا، اما مأمور ِ به صبر ِ داره وارد میشه، اباصلت میگه:دل تو دلم نبود،هی میگفتم:خدا نكنه بلایی سر آقام بیآد،همچین كه در باز شد، بند دلم پاره شد،یه وقت دیدم آقا عبا رو روی سرش انداخته،میان اهلبیت همه رو مسموم كردند غیر از ابی عبدالله و حضرت زهرا سلام الله علیها،رسول خدا رو هم مسموم كردند،امام صادق فرمود:اون دو زن خبیث رسول خدا رو مسموم كردند،اما میان همه، این سمی كه به امام رضا داد یه چیز ِ دیگه ای بود،هیچ كدومشون اینقدر سم سریع در بدنشون اثر نكرد،اباصلت میگه:تا در باز شد دیدم امام رضا تعادل نداره، از قدم اول دیدم هی رو زمین می خوره.*
میان كوچه عبای مطهرش افتاد
ز درد بال و پری زد ولی پرش افتاد
دوباره كوچه ی باریك و سنگ های زمین
مواظب است نیوفتد، نه آخرش افتاد
نهاده است به دیورا شانه هایش را
اگر چه تكیه زده باز پیكرش افتاد
بلند شد به سر ِ زانویش زمین نخورَد
چه كرده زهر كه این بار با سرش افتاد
*الهی برات بمیرم آقا، اباصلت میگه:شمردم پنجاه مرتبه توی این مسیر كوچیك، از كاخ مأمون تا حجره ی امام رضا چند قدم بیشتر راه نبود،پنجاه مرتبه هی رو زمین افتاد،گاهی صدا میزنه:وای مادرم،گاهی دست رو جیگر میذاره،صدا میزنه:آی جیگرم*
نشد صدا بزند یك نفس جوادش را
كه زهر آمد و بر جان حنجرش افتاد
*حضرت معصومه خیلی آرزو داشت بیاد بالای بدن برادر، باید بگیم:بی بی خوشبحالت نرسیدی،حداقل یه قدم از زینب عقب تری، هر چند اگه می رسیدی خراسان كجا،كربلا كجا،آخه اینجا كه دیگه سر داداشت رو نیزه نمی دیدی.*
رسید یك طرف ِ حجره بر زمین غلتید
درست مادر او سمت دیگرش افتاد
نبود تشت به پیشش ولی یقین دارم
كه تكه های جگر در برابرش افتاد
گریست دامنش از پاره ی جگر پر شد
*تا لباسش خون آلود شد یاد ِ كجا افتاد؟*
كه یاد ِ خاطره ی گریه آورش افتاد
تمام حجره پر از روضه های محسن بود
همین كه خانه پر از شعله شد درش افتاد
*باید هم امام رضا یاد این روضه باشه،آخه شهادتش با در خونه آتیش زدن مادرش یكی شده*
شكسته شد در و یك ضربه میخ را هل داد
همین كه محسنش افتاد مادرش افتاد
رسید كاسه ی آبی و حسین گفت و حسین
دوباره لرزه به لب های مضطرش افتاد
دیدن زیر لب داره روضه میخونه:
ای تشنه لب حسین
عشق زینب حسین
بی پیروهن حسین
*فرمود امام رضا علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَیْنِ. اى پسر شبیب! اگر خواستی براى چیزى گریه کنى براى امام حسین (ع) گریه کن!.. یعنی شب شهادت من ِ امام رضا هم بگو:حسین... *
حرامزاده ای آمد به سینه اش پا زد
در آن طرف سر گودال خواهرش افتاد
چقه سخت شد اثر بوسه از گلو
نگذاشت كه شمر از نفس و خنجرش افتاد
*حدیث ابن شبیب رو خود امام رضا گفته:بعد اینكه میگه اگه خواستی گریه كنی برای جد ما گریه كن،میگه ابن شبیب برای اون كسی گریه كن كه:*
یكی دوتا نه، خدایا دوازده ضربه
میان پنجه سری ماند و حنجرش افتاد
************************
متن روضه امام رضا علیه السلام- حجت الاسلام دكتر رفیعی
امام رضا علیه السلام را در خانه ی خدا واسطه قرار بدهیم: السلام علیك یا اباالحسن، یا علی بن موسی ایهاالرضا یا بن رسول الله. امام خمینی(ره) فرمودند: آستان قدس، پایتخت ایران است، افتخار ما این است در كشوری زندگی می كنیم كه صاحب این كشور علی بن موسی الرضاست.قبر او مثل خورشید می درخشد و تلألؤ دارد. من در مدینه گاهی خدمت زائران این جمله را می گویم كه امام رضا علیه السلام پنجاه و دو سال در مدینه و سه سال در ایران بود. ببینید چه قدر در ایران آثار دارد. هر كجا می روید می گویند این موقوفه ی امام رضاست. تقریباً ما در همه ی شهرهای ایران موقوفه داریم؛باغ،مِلك،خانه،آب،آب انبار،خلاصه هر چه مردم در توان شان بوده وقف كرده اند. قبر و بارگاه و دور و برش را تا جایی كه مردم توانسته اند وسعت داده اند. گفتم ببینید امام رضا سه سال در ایران بود. مردم چه كرده اند؟! اما پنجاه و دو سال در مدینه بود حال مردم برایش چه كرده اند؟! می روی كنار قبر مادرش می بینی خرابه است. دور تا دورش یك دیواری كشیده اند و قبرش اصلاً معلوم نیست. اثری از خانه ی آقا نیست،معلوم نیست كه كجا بوده؟ كجا درس می گفته؟ آثارش كجاست؟ واقعاً در مدینه مظلومیت می بارد. متأسفانه این تلاشی است كه وهابیت در از بین بردن آثار داشته اند. مگر می شود شخصی نیم قرن در شهری زندگی كرده باشد و اثری از او نباشد؟ شخصی به علی بن موسی الرضا عرضه داشت:جایی بودم یكی از بستگان تان پشت سر شما حرف می زد، می گفت: موسی بن جعفر آخرین امام است.{ظاهراً این شخص از واقفیه بوده است، از كسانی كه به هفت امام بیشتر قائل نبودند} امام فرمود:آیا به پیغمبر عمویش ابولهب بدی نكرد؟ آیا سلمان از سرزمین ایران و از سرزمین عجم نیآمد و به پیامبر ایمان نیآورد؟ مگر صهیب از روم نیآمد؟ مگر بلال از حبشه نیآمد و ایمان نیاورد؟این افتخار بود برای بعضی هایی كه از اطراف می آمدند و به پیغمبر ایمان می آوردند. ولی كسانی كه در كنار پیغمبر بودند ایمان نیاوردند و پیغمبر را اذیت كردند. در روایت دارد كه امام از عجم ها تعریف و تمجید كردند،جمله ای فرمودند كه قرآن هم می فرماید: اگر ما پیغمبر را از غیر عرب انتخاب می كردیم و قرآن را به غیر عرب نازل می كردیم، ممكن بود بعضی ها از اعراب جاهلی با آن تعصب و لجاجت هایی كه داشتند، مثل ابولهب و دیگران زیر بار نروند. این دل ها را روانه كنیم كنار مضجع شریف ثامن الائمه علی بن موسی الرضا، خداوند رحمت كند شیخ عباس قمی را كتابی دارد به نام« فوائد الرضویه» در آن كتاب معجزاتی را كه بعد از شهادت امام رضا از قبر شریف او ساطع شده بیان كرده است. بعضی از این معجزات نسبت به غیر مسلمان هاست كه به امام متوسل شده اند و بیمارشان شفا گرفت و یا گرفتاری شان رفع شده است. حالا از همین جا از كنار مضجع شریف حضرت معصومه، خواهری كه به عشق برادر مدینه را ترك كرد اما موفق نشد امامش را زیارت كند و قبل از زیارت ِ امامش از دنیا رفت. دل ها را روانه كنیم خراسان. السَّلام علیك یا ابالحسن یا علی بن موسی ایهّا الرضا یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الی الله و قدمناك بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله.
سَلامٌ عَلَی آلِ طاها وَ یاسین
سَلامٌ عَلَی آلِ خَیْر ِ النَّبیین
سلامٌ عَلَی رَوْضَةِ حَلَّ فِیها
امامٌ یُباهِی بِهِ المُلكُ و الدینُ
اباصلت می گوید:خدمت اقا بودم به من فرمود: اباصلت،منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افكنده ام دیگر با من صحبت نكن بدان مرا مسموم كرده اند. بدان هدف شان را به نتیجه رسانده اند. اباصلت می گوید:آقا رفت من هم چشم به در گشودم. خدا كند آقا عبا به سر نیفكنده باشد، اما یك وقت دیدم در باز شد، امام عبا را به سرافكنده از خانه ی مأمون بیرون آمد، نمی دانم چه شده بود؟1 اما بعد از هر چند قدمی یك لحظه می نشست، یك لحظه بلند می شد- اباصلت،جگرم پاره پاره شد. این سم چه كرد با بدن آقا؟! حضرت داخل منزل شد، در را بستم. آقا سئوال كرد:خدمتكارها غذا خورده اند؟! گفتم:نه یابن رسول الله، با این حالی كه شما دارید مگر می شود غذا خورد. فرمود: بروید سفره بیندازید، همه را خبر كنید. اباصلت می گوید:سفره انداختیم، خدمت كارها و غلام ها سر سفره نشستند،زیر بغل های امام رضا را گرفتند و آوردند. از یك یك آن ها حالشان را پرسید. سفره را برچیدیم و خدمتكارها رفتند. لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف كرد.2 فرش ها را كنار زد و شكم را به زمین چسباند؛یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم؛ مثل مار گزیده به خود می پیچد، دائماً به در نگاه می كرد و انتظار می كشید.یه وقت دیدم سرش روی زانوی جواد الائمه است،از مدینه آمده بود. خودش به آن شخص فرمود: من دارم می روم سر بابام را به دامن بگیرم، و ودایع امامت را تحویل بگیرم. یا بقیةالله،آقا جواد الائمه علیه السلام از مدینه با طی الارض خودش را كنار بدن بابا رساند. اما دل ها بسوزد برای آقا امام سجاد كه نتوانست از خیمه ها بیاید. مگر از خیمه ها چه قدر راه بود كه امام سجاد نتوانست سر بابا را به دامن بگیرد؟! هرچه اباعبدالله منتظر ماند،خبری نشد كسی نیست سرش را به دامن بگیرد. چه كرد؟ سرش را روی خاك های گرم كربلا گذاشت؛ فَوَضَعَ رأسَه عَلی الأرض ِ و التّراب؛ صورت را گذاشت روی خاك كربلا.
1- منتهی الامال،ص1052؛ سوگنامه آل محمد،ص123
2- منتهی الامال،ص105؛ سوگنامه آل محمد،ص121
منبع كتاب مقتل" روضه های استاد رفیعی " ص72-69
************************
متن روضه امام رضا علیه السلام- حجت الاسلام دكتر رفیعی
از همین جا، از حرم فاطمه ی معصومه خواهر بزرگوارش،دل ها را روانه ی آستان قدس رضوی كنید.فاطمه ی معصومه سلام الله علیها عزادار است. خواهری كه كه به عشق و محبت برادر از مدینه راه افتاد كه برادر را ببیند. اما قبل از برادر از دنیا رفت و بدن مباركش دراین شهر به خاك سپرده شد،خواهری كه مدینةالرسول را با عده ای به قصد دیدن برادر ترك كرد. خانم فاطمه معصومه،امشب شب شهادت برادر بزرگوار شماست؛ شما هم عزادارید. ما ازهمین جا عرض تسلیت به پیشگاه شما و حضرت بقیةالله الاعظم داریم و دل هایمان را روانه ی آستان قدس رضوی می كنیم. خیلی ها امشب مشهد هستند،خودشان را به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام رسانده اند تا از نزدیك بگویند: یا علی بن موسی الرضا،آقا جان،اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقامی و تَسْمَع كلامی و َتَردُّ سَلامی؛ شهادت می دهیم كه ما را می بینی و جواب سلام هایمان را می دهی. خودتان فرمودید:سه جا بازدید زائرانم می آیم. یا اباالحسن، جان ما به فدایت. تو آن آقایی هستی كه قبل از شهادت برای خودت مرثیه خواندی و زن و بچه برایت گریه كردند. در مدینه خانواده ات را دور خود جمع كردی و فرمودی: امر بالنیاحة؛ همین جا برای من نوحه كنید و اشك بریزید. آن موقع امام جواد چهار سال داشت، زن و بچه و خواهران و برادران و خاندان امام رضا دورش جمع شدند و اشك ریختند، عرض كردند:آقا جان، پشت سر مسافر گریه خوب نیست. فرمود: آن مسافری كه امید برگشت داشته باشد. اما علی بن موسی الرضا از این سفر بر نمی گردد.1 نوشته اند مدتی كه در ایران بود، وقتی این اواخر نماز جمعه می رفت، دعایش این بود: خدایا،اگر مشكل ِ كار من در مرگ من است مرگ مرا برسان.2 غربت بس است ، تهایی بس است.آقایی كه برادران و خواهران متعدد داشت،اما هیچ كدام در كنارش نبودند، تنها و غریب بود. آقایی كه غریبانه مسموم شد و غریبانه به شهادت رسید. اباصلت می گوید: من كنار آقا بودم فرش ها را كنار زد، روی خاك می غلتید و مثل مار گزیده به خود می پیچید. چه كرد این زهر؟! یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم،مثل مار گزیده، شكم روی خاك گذاشته بود، گریه می كرد. ناله می كرد و فرزندش جواد الائمه را صدا می زد. آن شخص می گوید: من خدمت جواد الائمه بودم، اطراف مدینه بودیم كه یك وقت دیدم مركب ایستاد رنگ آقا تغییر كرد. آقا جان، اباجعفر،بنفسی انت؛ چه شده؟ فرمود: پدرم در حال جان دادن است. خودش را بالای سر پدر رساند. سر پدر را به دامن گرفت، با پدر سخن گفت. قربانت بروم جواد الائمه، زود بود یتیم شوی، سه سال است بابا را ندیده ای، حالا هم در حال احتضار می بینی. ودایع امامت را در حال جان دادن واگذار كرد.3 شب آخر مجلس من،رسم این است كه مجلس را با نام« اُمّ الائمه» فاطمه زهرا به اتمام برسانم. عرض كنم آقا جان. علی بن موسی الرضا، سر شما در دامن جواد الائمه بود كه جان دادی. مادرت زهرای مرضیه نیز كنار امیرالمؤمنین وصیت نمود. كنار امیرالمؤمنین مطالبش را بیان فرمود. آقا جان، تو غریب بودی، در اتاق تنها بودی، مادرت زهرای مرضیه هم لحظه ای كه جان داد{ اسماء می گوید:} هیچ كس داخل اتاق نبود،تنهای تنها بود. امیرالمؤمنین مسجد بود، بچه ها كنار قبر پیغمبر بودند و دخترها خانه ی هاشمیه. وقتی آمدند، دیدند بی مادر شده اند. خودشان را روی بدن مادر انداختند. اباعبدالله صورت را روی پای مادر گذاشت؛ یا اُمّاه، اَنَا اِبنُكِ الحُسَیُنُ؛ مادر جان من حسینم4 مادر، چه قدر رنج كشیدی كه حاضر شدی بچه هایت در كودكی یتیم شوند؟! چه قدر رنج كشیدی كه برای مرگ خود دعا كردی؟!5
دیشب دعا كردی خدا جانت بگیرد
امشب دعا كن دخترت زینب بمیرد
1- سوگنامه آل محد،ص125
2- همان،ص122-121
3- همان ص 124-123
4- بحارالانوارج43،ص186؛ كشف الغمه،ج1،ص500، سوگنامه آل محمد،ص32
5- بحارالانوار،ج43،ص117.
منبع كتاب مقتل" روضه های استاد رفیعی " ص69-67
************************
متن كرامت و روضه ی امام رضا(ع)- استاد مهدی توكلی
شیخ عباس قمی میگه:یه كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا علیه السلام،سرخس اون نقطه صفر مرزی است،یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود،این ماجرا در فوائد الرضویه اومده،اومدند امام رو زیارت كردند،از مشهد خارج شدند،یه منزلیه مشهد اُطراق كردند،دارند برمیگردند سرخس،حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند،شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم،خسته ایم،بخنیدیم صفا كنیم،كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند،اینها صدا میداد،بعد به هم میگفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت:بله حضرت مرحمت كردند،فلانی تو هم گرفتی؟گفت:آره منم یه دونه گرفتم،حیدر قلی یه مرتبه گفت:چی گرفتید؟گفتند مگه تو نداری؟گفت:نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند:امام رضا برگ سبز میداد تو مردم،گفت:چیه این برگ سبزها،گفتند:امان از آتش جهنم،ما این رو میذاریم تو كفن مون،قیامت دیگه نمیسوزیم،جهنم نمیریم،چون از امام رضا گرفتیم،تا این رو گفتند،دل كه بشكند عرش خدا میشود،این پیرمرد یه دفعه دلش شكست،با خودش گفت:امام رضا از تو توقع نداشتم،بین كور و بینا فرق بذاری،حتماً من فقیر بودم،كور بودم از قلم افتادم،به من اعتنا نشده،دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد،گفتند:به خودش قسم تا نگیرم سرخس نمیآم،باید بگیرم،گفتند:آقا ما شوخی كردیم،ما هم نداریم،هرچه كردند،دیدند آروم نمیگیرد،خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،جلوش رو نتونستند بگیرند،شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده،یه برگه سبزم دستشه،نگاه كردند دیدند«اَمانٌ مِّنَ النار،اَنا ابن الرسول الله»گفتند:این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی،گفت:چند قدم رفتم،دیدم یه آقایی اومد،گفت:نمیخواد زحمت بكشی،من برات برگه آوردم،بگیر برو... حالا براتون روضه بخونم،گفت:اباصلت میرم مجلس مأمون،اما اگه برگشتم عبا مو به سر كشیده بودم ،بدون من رو سَم دادند، درها رو ببند دیگه كسی رو راه نده،اباصلت میگه ایستاده بودم ببینم آقام چه طور برمیگرده،یه وقت دیدم عبارو كشیده رو سرش،هی میشینه ، هی بلند میشه،هی میگه وای جگیرم،گفت:درهارو محكم بستم،رفت تو حجره فرش حجره رو كنار زد، بدن شریفش رو برهنه كردند،گذاشتند رو زمین برهنه،اباصلت میخوام مثل،جد غریبم حسین جون بدم،حسینی ها، یتململ، كَتململ السلیم،میگه دیدم داره مثل مار گزیده به خودش میپیچه،هی میگه جگرم،اما یه جا دلم به حالش سوخت،دیدم هی زیر لب میگه،میوه ی دلم جوادم،نزدیك سه ساله یه دونه بچه اش رو ندیده،گفت:دیدم یه اقا زاده داره تو حیاط خونه قدم میزنه،آقا جون من درها رو قفل كردم،بستم،شما چگونه داخل شدید،گفت:اباصلت اون خدایی كه من رو از مدینه آورده،از در بسته هم وارد میكند،وارد حجره شد،سر پدر رو به دامن گرفت،پدر آروم آروم،در دامن پسر جون داد،اما یه جمله میگم،امام رضا هم گریه كنه،امام زمانم گریه كنه،از همه هم معذرت میخوام،امام رضا میخواستی مثل جدت حسین جون بدی،اما نشد،لا یوم كیومك یا اباعبدالله،جواد از مدینه تا مَرو اومد،مدینه كجا مَرو كجا،اما زین العابدین،از خیمه تا گودال نتونست بیاد،بابا خیمه كجا گودال كجا؟هر چی حسین نگاه كرد پسرش بیاد سرش رو به دامن بگیره،یه وقت چشما رو باز كرد،دید شمر رو سینه اش نشسته،زینبم بالا گودال داره نگاه میكنه؛ خواهر برگرد،تو این صحنه رو نمیتونی ببینی....
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام رضا(ع)